شهدا


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : پنج شنبه 13 فروردين 1394
امام خوبیها


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : پنج شنبه 13 فروردين 1394
شهید سید مجتبی علمدار


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : پنج شنبه 13 فروردين 1394
سال دولت وملت


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : پنج شنبه 13 فروردين 1394
هفت سین فاطمی


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : پنج شنبه 13 فروردين 1394
فارسی رو پاس بداریم


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : سه شنبه 11 فروردين 1394
یا زهرا


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : سه شنبه 11 فروردين 1394
نوروز فاطمی


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : سه شنبه 11 فروردين 1394

سال دولت وملت همدلی وهمزبانی
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : سه شنبه 11 فروردين 1394
مسکّن قلبها: شیخ جعفر مجتهدی، تسلیم رضای امام رضا (ع)

سید جلال کنار تخت استادش، شیخ جعفر مجتهدی ایستاده بود و به رنگ و روی پریده ی ایشان نگاه می کرد. بعد از چند دقیقه صدایش را صاف کرد و پرسید: آقا جان!، شما كه با توسل به حضرت رضا (علیه‌السلام) اینقدر افراد مریض را شفا می‌دهید و گرفتاری‌های آنها را برطرف می‌كنید، چرا برای بیماری خودتان توسلی به حضرت (ع) نمی کنید؟ شیخ جعفر مجتهدی لحظه ای تامل کرد و بعد با صدایی لرزان گفت: حضرت رضا (ع) می‌فرمایند:شما فردا مرا به حرم پشت پنجره فولاد ببرید. سید جلال که از این کلام آقا تعجب کرده بود، سریع گفت: به روی چشم. صبح روز بعد، سید جلال، استاد را به حرم برد و وقتی نزدیک پنجره فولاد شدند، خودش عقب ایستاد و شیخ جعفر که دیگر در حال خودش نبود، جلوتر رفت. مدتی گذشت. شیخ جعفر مجتهدی با آن بدن ضعیفش با ادب روی دو پایش ایستاده بود و مشغول دعا خواندن شد و بعد به سید جلال گفت: دیگر باید برویم. از حرم که بیرون آمدند، سید جلال از شیخ جعفر پرسید: آیا ارتباطتان با امام رضا (ع) برقرار شد؟ شیخ جواب داد: بله آقا جان!، حضرت رئوف هستند؛ ایشان عنایت فرمودند و همان موقعی كه بدان جا مشرف شدیم فرمودند:شیخ جعفر اگر بخواهید، ما شما را شفا می‌دهیم اما خواسته ما را می‌خواهید یا خواسته خود را؟ اگر خواسته ما را می‌خواهید، ما دوست داریم شما را در این لباس ببینیم. آن وقت شیخ جعفر رو به سید جلال کرد و گفت: اگر شما باشید به حضرت (ع) چه می‌گویید؟ سید جواب داد: خواسته حضرت (ع) را ترجیح می‌دهم. آنگاه ایشان فرمودند: بله، من هم به حضرت (ع) همین را عرض كردم. اكنون كه حضرت دوست دارند مرا در این لباس ببینند، چگونه من نافرمانی كنم؟! منبع: صالحین
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسئول سایت
تاریخ : سه شنبه 11 فروردين 1394